چرا كسى اولين شهداى هوا نيروز را نمى شناسد؟!
چرا كسى اولين شهداى هوا نيروز را نمى شناسد؟!
چرا كسى اولين شهداى هوا نيروز را نمى شناسد؟!
سرتيپ شهيد جعفر مهدوى از خلبانان هوانيروز بود كه در غائله كردستان و به تاريخ ۲۳/۵/۵۸ در يك عمليات ضد اشرار به شهادت رسيد. وى در سال ۱۳۳۳ در روستاى ملك كلاه قائم شهر ديده به جهان باز كرد. دوران ابتدايى را در مدرسه ملك كلاه و دبيرستان را در رشته علوم تجربى در قائم شهر سپرى كرد. در سن ۱۶ سالگى ديپلم گرفت و به علت علاقه اى كه به ادامه تحصيل داشت، هر روز فاصله چهار كيلومترى روستاى زادگاهش تا شهر را پياده طى مى كرد ولى هرگز از خستگى سخن به زبان نمى آورد. بعد از پايان متوسطه، به علت كمى سن نتوانست به سربازى برود و به همين علت، مدت دو سال در يك مدرسه ملى به عنوان معلم خدمت كرد. به رغم مخالفت خانواده براى استخدام در هوانيروز از معلمى انصراف داد. آموزش نظامى را در تهران گذراند و براى يادگيرى زبان انگليسى و تخصص پرواز به مركز آموزش هوانيروز اصفهان اعزام شد. پس از پايان دوره ها با درجه ستوان سومى در كنار ديگر خلبانان هوانيروز به پرواز و پاسدارى از آسمان جمهورى اسلامى ايران مشغول شد. اولين واحد خدمتى او پايگاه يكم رزمى شكارى هوانيروز كرمانشاه (پايگاه شهيد كشورى) و تخصص جعفر پرواز با بالگرد ۲۱۴ ( ترابرى) بود. وظيفه او بردن مهمات، آذوقه و نيروى انسانى و تخليه شهدا و مجروحين بود
جعفر قبل از پيروزى انقلاب براى نشان دادن مخالفت خود با رژيم، از رفتن به پادگان خوددارى مى كرد و در عوض به تكثير اعلاميه هاى امام و پخش آن مى پرداخت و در ايامى كه به پادگان مى رفت از قبول ماموريت هاى ضدمردمى خوددارى مى كرد. در روستاى خود هم در جمع افراد محله، صحبت هايى راجع به امام خمينى (ره) مى كرد و مردم را نسبت به انقلاب آگاهى مى داد .
با آن كه به طور مكرر از طرف رژيم به او اخطار مى شد، ولى توجهى نمى كرد و عاقبت تهديدات رژيم به عمل تبديل شد و او را زندانى كردند. بعد از آزادى به منزل برگشت. موهاى سرش را تراشيده بودند و ضعيف شده بود. .
از تاريخ ۲۳/۵/۵۸ تا ۲۹/۵/۵۸ به مدت شش روز محاصره و نجات پاوه و اهالى آن، خلبان مهدوى بارها پرواز كرد و در رساندن نيرو و آذوقه و تخليه مجروحين و شهدا نقش بزرگى داشت. رزم و شهادت خلبان مهدوى و وجدانى را در عرصه پرتلاطم پاوه بايد از زبان سرهنگ خلبان على زعفرانى كه از لحظه شروع تا پايان حضور داشته است، شنيد؛ «سرهنگ زعفرانى درباره آن روز مى گويد: در تاريخ ۲۳/۵/۵۸ سرهنگ على سعدنيام فرمانده هوانيروز كرمانشاه دستور داد همراه او به پاوه بروم. در مسير پرواز گفت: خلبان ستادى امروز صبح بالاى شهر پاوه پرواز شناسايى داشته و حركات مشكوكى در شهر واطراف پاسگا، مشاهده كرده است .
گرم صحبت بوديم كه يكى از هواپيماهاى نيروى هوايى از كنار ما گذشت. بال ها را به علامت سلام تكان دادم. به ارتفاعات شمشير كه رسيديم پاوه زير پايمان بود. ناگهان فريادهاى هراسانى از راديو FM بالگرد به گوش رسيد.
پرواز- شاهين! پرواز- شاهين! تو را به خدا كمك مان كنيد. ما صد و ده نفر از نيروهاى سپاه بوديم كه محاصره شديم و تا الان ۶۰ نفر تلفات داده ايم. با مقامات تماس بگيريد و بگوييد به بيمارستان حمله كرده اند و همه زخمى ها را سربريده اند. اگر دير به كمك ما برسند همه نيروهاى نظامى و سپاه و مردم، قتل عام خواهند شد .
آخرين پرواز و ماموريت اين خلبان شجاع هوانيروز در تاريخ ۲۶/۵/۵۸ است .»
خلبان زعفرانى در ادامه اضافه مى كند:«سومين روز جنگ بود. ما چهار فروند بالگرد بوديم كه با مهمات و نيرو از پايگاه هوانيروز كرمانشاه به طرف پاوه پرواز كرديم. بالگردهاى كبرى درگير نبرد با نيروهاى آشوب طلب بود و ما با راهنمايى دكتر چمران در شرق پاسگاه نيروها و شهدا و مجروحين را تخليه مى كرديم. از همه طرف گلوله مى باريد و هربالگردى حدود چهار دقيقه فرصت براى نشستن و برخاستن داشت. من مهمات و نيروها را خالى كردم. شهدا و مجروحين را به بالگرد من انتقال دادند. هنوز دو دقيقه از حركت مان نگذشته بود كه صداى نگران خلبان كبرى از راديو بلند شد. او مى گفت: «بالگرد مهدوى و وجدانى موقع سوار كردن مجروحين مورد هدف قرار گرفت و سقوط كرد. من سريع به پايگاه اطلاع دادم كه تيم نجات براى كمك آن ها پرواز كند و خودم شهدا و مجروحين را در بيمارستان كرمانشاه تخليه كردم. سريع به طرف پاوه پرواز كردم. وقتى رسيدم، با دكتر چمران تماس گرفتم و جريان را به ايشان اطلاع دادم. دكتر مرا به قسمت شرق و گوشه پاسگاه راهنمايى كرد. از همان بالا بالگرد سانحه ديده را به خوبى مى ديدم .»
قسمت دوم متلاشى شده بود و كابين جلو هم شكسته بود. زنده ماندن خلبان ها فقط معجزه بود. زمين كه نشستم آن ها را آوردند، خلبان محمدرضا وجدانى در دم شهيد شده بود و خلبان مهدوى به علت ضربه شديد و اصابت گلوله به گلويش، نصف گردنش بريده بود و هنوز نفس مى كشيد، ايشان را روى برانكارد گذاشتند. هنوز نفس مى كشيد اما نمى توانست صحبت كند يا محيط اطرافش را تشخيص بدهد. ما به سرعت به سمت بيمارستان كرمانشاه پرواز كرديم. سروانى از نيروهاى مخصوص در كنار مهدوى خوابيده بود و با نفس مصنوعى سعى مى كرد او را تا بيمارستان زنده نگه دارد. در بيمارستان مهدوى را سريع به اورژانس و وجدانى را به سردخانه منتقل كردند .
خلبان زعفرانى با فاصله چند دقيقه اى دوباره به طرف كرمانشاه پرواز مى كند و در پايگاه آن شهر فرود مى آيد. گزارش وضعيت وخيم جسمى خلبان مهدوى را كه به فرمانده پايگاه سرهنگ سعدنيام مى دهد، دستور مى گيرد كه دوباره به بيمارستان برگردد تا با درخواست هواپيما از تهران او را به بيمارستان مركز انتقال بدهد .
وقتى به بيمارستان مى رسد پزشكان خبر شهادت مهدوى را به او مى دهند. او درباره آن روز مى گويد: «بعدازظهر همان روز چندين پرواز پى در پى براى حمل نيرو، آذوقه و مهمات به طرف پاوه داشتم و اين حادثه از ذهنم بيرون نمى رفت. خلبان وجدانى اولين و خلبان مهدوى دومين شهيد هوانيروز در بعد از انقلاب در درگيرى هاى جنگ بودند. شهيد كشورى، خلبان محمدى، عليزاده و تعداد ديگرى از پرسنل هوانيروز آن روز به كرات به پاوه پرواز داشتند و مهاجمان و اطراف دكتر و نيروهايش را پاكسازى كردند. احمد كشورى آن روز با همكارى دكتر چمران و سرتيپ فلاحى و با رهبرى تيم هوانيروز آتش سنگينى بر سر دشمن ريختند و منطقه و مردم و نيروهاى پاوه را نجات دادند .
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : abdo_61
/ن
جعفر قبل از پيروزى انقلاب براى نشان دادن مخالفت خود با رژيم، از رفتن به پادگان خوددارى مى كرد و در عوض به تكثير اعلاميه هاى امام و پخش آن مى پرداخت و در ايامى كه به پادگان مى رفت از قبول ماموريت هاى ضدمردمى خوددارى مى كرد. در روستاى خود هم در جمع افراد محله، صحبت هايى راجع به امام خمينى (ره) مى كرد و مردم را نسبت به انقلاب آگاهى مى داد .
با آن كه به طور مكرر از طرف رژيم به او اخطار مى شد، ولى توجهى نمى كرد و عاقبت تهديدات رژيم به عمل تبديل شد و او را زندانى كردند. بعد از آزادى به منزل برگشت. موهاى سرش را تراشيده بودند و ضعيف شده بود. .
از تاريخ ۲۳/۵/۵۸ تا ۲۹/۵/۵۸ به مدت شش روز محاصره و نجات پاوه و اهالى آن، خلبان مهدوى بارها پرواز كرد و در رساندن نيرو و آذوقه و تخليه مجروحين و شهدا نقش بزرگى داشت. رزم و شهادت خلبان مهدوى و وجدانى را در عرصه پرتلاطم پاوه بايد از زبان سرهنگ خلبان على زعفرانى كه از لحظه شروع تا پايان حضور داشته است، شنيد؛ «سرهنگ زعفرانى درباره آن روز مى گويد: در تاريخ ۲۳/۵/۵۸ سرهنگ على سعدنيام فرمانده هوانيروز كرمانشاه دستور داد همراه او به پاوه بروم. در مسير پرواز گفت: خلبان ستادى امروز صبح بالاى شهر پاوه پرواز شناسايى داشته و حركات مشكوكى در شهر واطراف پاسگا، مشاهده كرده است .
گرم صحبت بوديم كه يكى از هواپيماهاى نيروى هوايى از كنار ما گذشت. بال ها را به علامت سلام تكان دادم. به ارتفاعات شمشير كه رسيديم پاوه زير پايمان بود. ناگهان فريادهاى هراسانى از راديو FM بالگرد به گوش رسيد.
پرواز- شاهين! پرواز- شاهين! تو را به خدا كمك مان كنيد. ما صد و ده نفر از نيروهاى سپاه بوديم كه محاصره شديم و تا الان ۶۰ نفر تلفات داده ايم. با مقامات تماس بگيريد و بگوييد به بيمارستان حمله كرده اند و همه زخمى ها را سربريده اند. اگر دير به كمك ما برسند همه نيروهاى نظامى و سپاه و مردم، قتل عام خواهند شد .
آخرين پرواز و ماموريت اين خلبان شجاع هوانيروز در تاريخ ۲۶/۵/۵۸ است .»
خلبان زعفرانى در ادامه اضافه مى كند:«سومين روز جنگ بود. ما چهار فروند بالگرد بوديم كه با مهمات و نيرو از پايگاه هوانيروز كرمانشاه به طرف پاوه پرواز كرديم. بالگردهاى كبرى درگير نبرد با نيروهاى آشوب طلب بود و ما با راهنمايى دكتر چمران در شرق پاسگاه نيروها و شهدا و مجروحين را تخليه مى كرديم. از همه طرف گلوله مى باريد و هربالگردى حدود چهار دقيقه فرصت براى نشستن و برخاستن داشت. من مهمات و نيروها را خالى كردم. شهدا و مجروحين را به بالگرد من انتقال دادند. هنوز دو دقيقه از حركت مان نگذشته بود كه صداى نگران خلبان كبرى از راديو بلند شد. او مى گفت: «بالگرد مهدوى و وجدانى موقع سوار كردن مجروحين مورد هدف قرار گرفت و سقوط كرد. من سريع به پايگاه اطلاع دادم كه تيم نجات براى كمك آن ها پرواز كند و خودم شهدا و مجروحين را در بيمارستان كرمانشاه تخليه كردم. سريع به طرف پاوه پرواز كردم. وقتى رسيدم، با دكتر چمران تماس گرفتم و جريان را به ايشان اطلاع دادم. دكتر مرا به قسمت شرق و گوشه پاسگاه راهنمايى كرد. از همان بالا بالگرد سانحه ديده را به خوبى مى ديدم .»
قسمت دوم متلاشى شده بود و كابين جلو هم شكسته بود. زنده ماندن خلبان ها فقط معجزه بود. زمين كه نشستم آن ها را آوردند، خلبان محمدرضا وجدانى در دم شهيد شده بود و خلبان مهدوى به علت ضربه شديد و اصابت گلوله به گلويش، نصف گردنش بريده بود و هنوز نفس مى كشيد، ايشان را روى برانكارد گذاشتند. هنوز نفس مى كشيد اما نمى توانست صحبت كند يا محيط اطرافش را تشخيص بدهد. ما به سرعت به سمت بيمارستان كرمانشاه پرواز كرديم. سروانى از نيروهاى مخصوص در كنار مهدوى خوابيده بود و با نفس مصنوعى سعى مى كرد او را تا بيمارستان زنده نگه دارد. در بيمارستان مهدوى را سريع به اورژانس و وجدانى را به سردخانه منتقل كردند .
خلبان زعفرانى با فاصله چند دقيقه اى دوباره به طرف كرمانشاه پرواز مى كند و در پايگاه آن شهر فرود مى آيد. گزارش وضعيت وخيم جسمى خلبان مهدوى را كه به فرمانده پايگاه سرهنگ سعدنيام مى دهد، دستور مى گيرد كه دوباره به بيمارستان برگردد تا با درخواست هواپيما از تهران او را به بيمارستان مركز انتقال بدهد .
وقتى به بيمارستان مى رسد پزشكان خبر شهادت مهدوى را به او مى دهند. او درباره آن روز مى گويد: «بعدازظهر همان روز چندين پرواز پى در پى براى حمل نيرو، آذوقه و مهمات به طرف پاوه داشتم و اين حادثه از ذهنم بيرون نمى رفت. خلبان وجدانى اولين و خلبان مهدوى دومين شهيد هوانيروز در بعد از انقلاب در درگيرى هاى جنگ بودند. شهيد كشورى، خلبان محمدى، عليزاده و تعداد ديگرى از پرسنل هوانيروز آن روز به كرات به پاوه پرواز داشتند و مهاجمان و اطراف دكتر و نيروهايش را پاكسازى كردند. احمد كشورى آن روز با همكارى دكتر چمران و سرتيپ فلاحى و با رهبرى تيم هوانيروز آتش سنگينى بر سر دشمن ريختند و منطقه و مردم و نيروهاى پاوه را نجات دادند .
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : abdo_61
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}